چه کسی پنیر مرا جابجا کرد
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد اثر اسپنسر جانسون
آیا به دنبال تغییر در زندگی خود هستید؟ احتمالا شما هم مانند بسیاری از انسان ها از تغییر هراس دارید چون کنترلی روی زمان و نحوه وقوع آن ندارید. این کتاب داستانی است درباره تغییری که در یک هزار توی پیچ در پیچ و پرپیچ و خم رخ میدهد و در آن چهار شخصیت جالب به دنبال پنیر میگردند.
پنیر در اینجا استعارهای است از آنچه که ما میخواهیم در زندگی داشته باشیم که میتواند داشتن یک شغل خوب، روابط خوب با دیگران، خانهای بزرگ، پول، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش خاطر و یا حتی ورزش مورد علاقهمان مثل گلف و دویدن باشد. استفاده از نکات این کتاب ما را یاری می کند که ترس از اتفاقات و تغییرات پیش رو را در این دنیای متغیرها متوقف کنیم و به بهترین شکل از آنها استفاده کنیم.
چکیده کتاب “چه کسی پنیر من را جابجا کرد؟”
در این داستان چهار شخصیت به چشم می خورد که در یک هزارتو زندگی می کنند: دو موش به نام های اسکری و اسنیف و دو آدم کوچولو به نام های هم و هاو. از آنجایی که آنها یک منبع بزرگ از خوراکی مطلوب شان یعنی پنیر پیدا کرده اند همه چیز خوب پیش می رود. هم و هاو حتی به آن نزدیکی ها کوچ می کنند تا به منبع پنیر نزدیک باشند و همین منبع محور زندگی آنها می شود. اما آنها متوجه نیستند که ذخیره پنیر درحال تمام شدن است.
یک روز صبح وقتی به محلی می روند که پنیر ها در آن انبار شده بود متوجه می شوند که هیچ پنیری در آنجا وجود ندارد و بسیار ناراحت می شوند.
در اینجاست که داستان دو جریان جداگانه را پی می گیرد. اسکری و اسنیف خیلی زود تمام شدن منبع پنیر را می پذیرند و برای پیدا کردن یک منبع جدید در هزارتو جستجو می کنند ولی آدم کوچولوها از آنجایی که زندگی شان را حول آن منبع سازمان داده بودند، احساس می کنند که قربانی یک توطئه یا دزدی شده اند. اما این برخورد آنها با قضیه باعث می شود که روز به روز گرسنه تر شوند و مشکل شان پیچیده تر شود. در همین زمان موش هایی که از آنجا رفته اند منبع پنیر دیگری پیدا می کنند.
منابع پنیر دیگری هم وجود دارد این حکایت به خوبی توصیف می کند که در لحظه از دست دادن یک شغل با شکست خوردن در یک رابطه چه احساسی دارید و چطور به این نتیجه می رسید که دنیا به آخر رسیده است. در چنین لحظه ای از نظر شما همه مسائل خوب مربوط به گذشته می شود و تنها چیزی که در آینده وجود دارد ترس است.
حتما بخوانید: کتاب قدرت در درون شماست
پیام نویسنده کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد چیست؟
ولی پیام جانسون این است که به جای اینکه تغییر را پایان چیزی بدانید، باید یاد بگیرید که آن را یک آغاز بدانید. این حرف را همه ما شنیده ایم ولی گاهی اوقات انگیزه زیادی نداریم. هاو برای پذیرش این واقعیت، این جمله را روی دیوار هزارتو می نویسد: «اگر تغییر را نپذیری نابود می شوی.»
هرچند جانسون مستقیما به این موضوع اشاره نمی کند ولی خواننده به یاد می آورد که «پنير» افرادی مثل سیر ارنست شاكلتون این انتظار و توقع بود که او و مردانش اولین کسانی باشند که پیاده سرتاسر قطب جنوب را طی می کنند.
بعد از اینکه کشتی حامل مردان او و تمام وسایل پشتیبانی که داشتند در انبوهی از یخ فرو رفت به جای اینکه وحشت زده شود بلافاصله این حقیقت را پذیرفت و بدون اینکه شکایتی کند به این مسئله فکر کرد که برای نجات مردانش چه کاری از دست او ساخته است.
تغییر ناگهانی می تواند در شما بیزاری از خویش یا افسردگی ایجاد کند زیرا احساس هویت شما حول شرایطی که در گذشته داشته اید شکل گرفته بود. توصیه و راهنمایی فوق العاده ای که در این داستان به چشم می خورد این است که نباید به خودتان زیاد سخت بگیرید. وقتی گرفتار موقعیت دشواری می شوید تمایل به خندیدن و جدی نگرفتن مسائل در بدترین شرایط هم می تواند تسکین بخش باشد. وابستگی به حدی باعث ضعف می شود که شگفت انگیز و حتی مضحک است.
پیام مهم کتاب
در طول داستان چه کسی پنیر مرا جابجا کرد هاو یک پرسش دیگر را روی دیوار هزارتو می نویسد تا از آن الهام بگیرد:«اگر نمی ترسیدی چه کار می کردی؟» او از خودش اراده نشان می دهد و برخلاف انتظار از شروع جستجو برای پیدا کردن منبع جدید پنیر لذت می برد.
خودش هم نمی داند کجا می خواهد برود ولی همین که در حال حرکت است احساس خیلی خوبی دارد. او همچنین متوجه می شود از ابزاری برخوردار است که موش ها از آن برخوردار نیستند: «قدرت تجسم خلاق» برای پیدا کردن پنیر جدید. استفاده از قدرت تخیل برای کسب احساس اعتماد و انتظار، او را از وضعیت بدی که در آن گرفتار بود نجات می دهد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.