اگر 25 سالم بود…
وقتی 50 ساله می شویم، به هر یک از ما بلیط ماشین زمان داده می شود که فقط یک بار، می توانیم به گذشته برگردیم و با خود بگوییم اگر 25 سالم بود چه می گردم. حتی در آن زمان ، سفر در زمان گران خواهد بود و با برنامه های مکرر تبلیغاتی ویرانگر خواهد شد.
بنابراین فقط یک سفر وجود خواهد داشت. پس اگر می توانستیم چه می کردیم؟ چه می گوییم؟ چه توصیه ای می کنیم؟ من اغلب آرزو می کنم این کار را انجام دهم. فقط یک بار. بنابراین، فقط در صورت وجود ماشین زمان، این توصیه شغلی است که به خود 25 ساله ام می دهم.
اگر 25 سالم بود حتما به این نکات توجه می کردم
1.شغل یک ماراتن است، نه یک دو سرعت
وقتی جوان تریم بی تاب هستیم. با بزرگتر شدن می فهمید که عجله واقعی وجود ندارد. زندگی و مشاغلی که برای پر کردن آن و پرداخت صورت حساب دنبال می کنیم، باید به صورت طولانی مدت به آنها نزدیک شد. اگر دو سرعت بزنید، فرسوده می شوید یا از کاری که قبلاً از آن لذت می برید رنجیده می شوید. به خودتان فرصت دهید نفس بکشید و رشد کنید.
اگر سخت کار کنید و به خودتان فرصت دهید تا در کارها مهارت پیدا کنید، شرایط به وجود خواهد آمد. همیشه عجله فقط شما را خالی و خسته می کند. خوب است که به خودتان اجازه دهید کمی در مسیر آهسته بروید. خواهید دید که در سفر چیزهایی می بینید که متوجه نبودید آنجا هستند.
2.بیشتر موفقیت ها ناشی از تکرار است، نه چیزهای جدید
یادم می آید استفان آكری در سال 2003 این را به من گفت. من قبلاً هرگز در مورد آن فكر نكرده بودم. چند سال بعد کتاب درخشان مالکوم گلادول Outtiles منتشر شد، و این ایده را ترویج کرد که شما باید 10000 ساعت را صرف چیزی کنید تا در آن واقعاً متخصص باشید. این امر در مورد بیتلز و کنسرت های هامبورگ و بیل گیتس صدق می کرد که در طی سوانح تصادفی، بیشتر از هر کس دیگری وقت خود را صرف رایانه کردند.
تخصص اصلی به تعداد معدودی نخبه تعلق دارد. آنها بندرت ابرقدرت دارند. آنها معمولاً تحمل، حوصله و نگاه طولانی مدت دارند. آنها همچنین کاری را که انجام می دهند دوست دارند. اگر پیدا کردید، آن را رها نکنید.
3.اگر کار واقعاً خیلی عالی بود، همه افراد ثروتمند شغل داشتند
کاملاً ثابت شده است که تقریباً هیچ کس روی تخت مرگ خود گلایه نمی کند که وقت کافی را در دفتر نگذرانده است. این امر بدیهی به نظر می رسد. با این وجود هنوز هم اجازه می دهیم شرایط پیش پا افتاده و مسائل کاملاً پیش پا افتاده ما را از وقایع مهمی مانند روزهای ورزش مدرسه و گرفتن نشان برای بچه ها برای جمع آوری زباله دور کند.
کاش کسی در 25 سالگی من را در مورد این اولویت ها آگاه کرده بود. من می توانم هر روز ورزشی و ارائه مدرک را از دست بدهم. هیچ یک از دلایل از دست دادن آنها را به خاطر نمی آورم.[vc_single_image image=”2042″ img_size=”full” alignment=”center”][vc_column_text]
4.وقتی بچه هایتان جوان هستند کمتر کار کنید
اگر مهارت، تعهد و اشتیاق دارید، از خود مراقبت کنند. کودکان خردسال را در اولویت قرار دهید. این باید در مورد زنان و مردان اعمال شود. من در حال تماشای چند فیلم از بچه هایم در هفته گذشته بودم که بچه بودند و دوباره فهمیدم که افراد کوچک آن ویدیو دیگر به آن شکل وجود ندارند. آنها به بزرگسالی شایسته تبدیل شده اند اما افراد ریز و چشمهای شگفت زده فقط از آنجا عبور می کردند.
اگر آن زمان را برای رسیدن به ضرب الاجل و اتمام گزارش از دست دادید، دیگر هرگز آن را پس نمی گیرید. همچنین می توانید فرصت یادگیری را از دست بدهید. کودکان خیلی بیشتر از آنچه شما به آنها می آموزید به شما یاد می دهند. آنها به شما فرصتی دوباره می دهند تا جهان را برای اولین بار از طریق چشم آنها ببینید. و از آنچه را در آشفتگی زندگی از دست داده اید متحیر خواهید شد. تا می توانید آن زمان ها را نگه دارید.
5.در کار ، همیشه مثل 35 سالگی رفتار کنید
چند سال پیش یک نیروی استخدام این توصیه را به من کرد. کاملا الهام گرفته شده است. مقصود او این بود ، وقتی جوان هستید در محل کار، به عنوان یک تازه کار رفتار نکنید. اگر زرنگ و با مهارت هستید، قدم بردارید و هر کاری را که توانایی انجام آن را دارید به روشی بالغ انجام دهید. به همین ترتیب ، وقتی یک کارگر مسن هستید، مانند آن رفتار نکنید.
حتما بخوانید: 7 کلید برای داشتن شخصیت مثبت
6.به طور واقعی به دیگران گوش دهید
به راحتی می توان در دام این فکر افتاد که همه پاسخ ها را به صورت فردی داریم. ما درک نمی کنیم که ما به عنوان یک گروه بسیار قدرتمندتر هستیم. ما باید یاد بگیریم که واقعی همکاری کنیم و واقعاً به نظرات دیگران گوش فرا دهیم. و باید ابتدا از مردم درباره خودمان سوال کنیم.
7.هرگز برای آدمهای نادرست کار نکنید
زندگی کوتاه تر از آن است که کارفرمایان واقعاً بد را تحمل کنید. اگر متوجه این مسئله شدید به دنبال کار جدیدی بگردید. بلافاصله. مستقیما. سپس رئیس بد را اخراج کنید. با ترک کار.
8.فقط با افراد هم سن و سال خود ارتباط برقرار نکنید
مراقب سندرم whiz kid باشید. جوانان باهوش عادت دارند جوامع جوانان باهوش دیگر را تشکیل دهند و انرژی یکدیگر را بخورند. محاصره جوانان می تواند در واقع محدود کننده باشد. افراد 20 ساله هوشمند باید مطمئن شوند که با افراد مسن نیز شبکه می شوند. در واقع شبکه آنها باید در مورد ملاقات مربیان مفید و قهرمانان شغلی باشد.
به همین ترتیب، افراد مسن و موفق نباید فقط در کلوپ های مخصوص حیاط و گفتگو در مورد دهه 1970 بنشینند. آنها باید به طور پیشگامانه در جستجوی جوانان باهوش باشند که بتوانند آنها را از منطقه راحتی خود بیرون کنند و چشم خود را به ایده های جدید باز کنند.
[vc_single_image image=”2043″ img_size=”full” alignment=”center”][vc_row][vc_column][vc_column_text]
9.در دفتری کار کنید که دوست دارید
شما زمان زیادی را در محل کار خود سپری خواهید کرد. شما باید با افرادی که دوست دارید کار کنید. من قبلاً در مورد سوالی در نظرسنجی های اشتغال استخدام از مردم می پرسیدم که آیا “بهترین دوست” در محل کار دارند.
اگر در میان دوستان باشید کار بسیار بهتر است. خوشبخت ترین افراد کسانی هستند که با افرادی که واقعاً دوستشان دارند کارهایی را انجام می دهند که علاقه زیادی به آنها دارند. بعلاوه آن، اگر متوجه شدید کاری را که از آن متنفرید بر عهده گرفته اید ، آن را به سرعت کنار بگذارید.
محل کار خود را تغییر دهید پیش از اینکه با حسرت بگویید اگر 25 سالم بود حتما جایی کار می کردم که محیط کار آن را دوست دارم.
10.هرگز اخلاق شخصی را به دلیل کاری فدا نکنید
برای خوشبختی در محل کار، همسویی ارزش است. اگر در جایی کار می کنید که اخلاق و ارزشهای شخصی شما را به خطر بیندازد، هرچه سریعتر از آنجا خارج شوید. من هم اگر 25 سالم بود
11.تشخیص دهید که شکست یادگیری است
هر چقدر عجیب به نظر برسد، شکست شکست نیست. محققان تشخیص می دهند که شکست تنها بخشی از فرآیند حذف گزینه های ناموفق است. حتی پرنسس های افسانه ای هم تشخیص می دهند که شما باید قبل از پیدا کردن یک شاهزاده خوش تیپ ، تعداد زیادی وزغ را ببوسید. توماس ادیسون این را به بهترین وجه بیان کرد: “من شکست نخورده ام.
من فقط 10،000 راه را پیدا کردم که جواب نمی دهد. ” اگر از شکست می ترسیم ، می خواهیم رویکردی حداقلی نسبت به مشاغل و فرصت های اطراف خود داشته باشیم. گاهی اوقات شکست تماشایی بهترین گواه است که ما زنده، انسانی و جدی در آرزوی چیزهای خارق العاده هستیم. وقتی ظرفیت قابل توجه بودن را دارید، عادی بودن هیچ ارزشی ندارد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.